محل تبلیغات شما

الیاس آباد



دهه پنجاه بود زمستان 1352 در مدرسه روستا کلاسها پر شد از دانش اموزان دیگر جای برای کلاس چهارمی ها نبود آخه برای پنج کلاس دانش آموز آن هم 150 نفر در صد متر مربع جا می شد مجبور شدیم به روستای همجوار برویم ودر انجا درس بخوانیم وارد مدرسه آن روستا شدیم دوسپاهی دانش خانم بودند که موهای خودشان را زیر کلاه پهلوی خودشان پنهان کرده بودند ما معلم خانم ندیده بودیم ولی نسبت به معلم های مرد که چوب همیشه دستشان بود فرق می کردند تقریبا مهربان بودند این مهربانی اینها باعث شد آنها را بعد انقلاب شکوهمند اسلامی ببینیم وسلام علیکی بکنیم بالا خره زمستان سخت از راه رسید نه شلوار درست حسابی داشتیم نه کاپشن نه چکمه با وضعیت خیلی بدی راه می افتادیم  دو کیلومتر در آن برف وسرما جاده خاکی با پیچ وخم زیاد باید دسته جمعی می رفتیم تا گرگ ما را نخورد  سوز سرمای زمستان با دستهای از سرما ترکیده که خون بیرون زده بود  با هزار مشکل خود را به مدرسه می رساندیم زمستانها اصلا ماشینی به روستا نمی آمد

یک روز ازخانه بیرون آمدم دیدم بجه ها رفته اند من جا مانده ام  خودم را جمع وجور کردم به را ه افتا دم برف سنگینی آمده بود سرما تا مغز انسان می رفت وقتی از روستا خارج شدم ترسی وجودم را فرا گرفت هوا هم مه آلود بود وقتی از روستا دور می شدم  ترسم هم بیشتر می شد نه راه برگشتی داشتم نه می توانستم جلوتر بروم برف توی جاده بیشتر بود  وقتی پا روی برف می گذاشتم تا شکم در برف فرو می رفتم خدایا چکار کنم هر قدم که برمی داشتم ترسم زیاد می شد جای پای در جاده نبود به فکر فرو رفتم به خود گفتم اصلا بچه به مدرسه نر فتند بالاخره بدون اتفاق وحادثه خودم را مدرسه رساندم دیدم بخاری چوبی مدرسه روشن است مدرسه هم تعطیل من هم که لباس وکفش هایم خیس شده بود خشک کردم مرا به روستا آوردند خدا را شکر کردم وقتی بزر گ شدم فهمیدم طاغوت چه ظلمی در حق ما کرده بود پول نفت ما عوص اینکه به ما خرج کنند می دادند به دولت ایتالیا تا ونیز آن شهر آبی ایتالیا به زیر آب نرود


وقتی پاییز از راه می رسید کم کم کارهای کشاورزی به پایان می رسید بزرگترها کم کم وسط روستا جمع می شدند آتش درست میکردند واز کارهای که ان سال انجام داده بودند صحبت می کردند وقتی هوا خوب می شد کم کم وسایل نخ ریسی به میدان می آمد شروع به نخ ریسی با پشم گوسفندان می کردند با آن به خانواده پیراهن - کلاه - جوراب -زیر شلوار پشمی می بافتند با موی بز هم طناب گونی می بافتند با چوب های که از درخت بید تبریزی گرفته بودند سبد برای میوه سبد برای طویله سبد برای آوردن کاه سبد برای آوردن توتون از مزرعه درست می کردند پاییز که می شد دید وبازدید ها زیاد می شد خوردن کشمش گردوبادام تخمه حلوای سنتی در خانه ها بعد از شام از مهمان ها پذیرایی می شد وقتی پاییز می شد عروسی ها شروع می شد به غیر پاییز فصل های دیگر اصلا عروسی نمی شد چون همه سخت مشغول کار می شدند قبلا هم که برنامه ریزی شده بود آنهایی که به زیارت امام رضا (ع) می رفتند دسته جمعی قول قرار هایشان را به پاییز می گذاشتند همه آنها از مردم حلالیت می طلبیدند صبح شروع به حرکت از خانه به شهر می کردند ماشین که نبود یک نفر با صدادی بلند شعر می گفت همه صلوات می فرستادند وتا فاصله یک کیلومتری روستا بدرقه می کردند

                                    


آگاه میکنم جوانان را به گذشته عده ای هستند وقتی از گذشته میگویند همه باور میکنند رژیم گدشته مردم وضعیت خوبی داشه اند ولی الان وضعیت مردم بد شده است ما تقریبا" خانواده متوسطی زندگی می کردیم از پوشیدن کفش پلاستیکی شلوارمحروم بودیم با شلوار زیر به مدرسه می رفتیم که به آ ن به پوش تو مان میگفتند یادم هست پدرم با هزار مصیبت لباس یا کفش می خرید همیشه دو نمره بالاتر را می گرفت می گفت بزرگتر می شوید سال دیگر هم بپوشید  باید مواظب مداد یا پاکن بودیم که گم نشود یک بار مدادم گم شد چقدر در مدرسه دنبالش گشتم تا پیدا کردم گریه می کردم من یادم نبست طی چند مدت ار طرف دولت بیایند برای روستا کاری بکنند زمستانهای سختی داشتیم هر پنج ساعت یک ماشین آن هم جیپ بود به روستا می آمد وچهار نفر را سوار یا پیاده می کرد تنها محصولی که  دولت می خرید توتون بود از اول بهار زحمت می کشیدیم تا اواخر زمستان یک پول نا چیزی به ما می داد دولت هیج محصولی را از ما نمی حرید اصلا انسانها از نظر آنها آدم نبودند اگر کسی شکایت به پاسگاه می برد رئیس پاسگاه هم شاکی  را هم متهم را به باد کتک

  می گرفت دسترنج مردم را ارباب می برد گا ها" زمستانها را با بی پولی مردها می گذراندند غذای ما عمدتا " آش بود آن هم با سبزی های خشک شده گاهی گرسنه سر به بالین می گذاشتیم حتی قند کیلوی 2 ریال بود ولی همان دو ریال را پیدا نمی کردیم از بقالی های ایستگاه نسیه می خریدیم تا اگر در بهار کار می کردیم

پول آن را می دادیم در پاییز وزمستان نه سبزی تازه بود نه میوه تازه  معمولا" میوه در تابستان در بازار بود آن هم

میوه محلی-همیشه دستانمان در زمستان ترک بر می داشت یک ریال می دادیم وازلین می خریدیم وقتی به دستانمان می مالیدیم صبح از جای ترکها خون می آمد کشور به اجنبی ها فروخته شده بود وقتی خارجی به ارومیه می آمدند اصلا" مارا آدم حساب نمی کردند  در روستا چند تا متمول بود همه به آنها احترام میکردند چرا

پول داشتند آنها با استثمار همین مردم آدم شده بودند به اصطلاح خودشان - انقلاب شد روستا لوله کشی آب شد برق آمد بخاری نفتی آمد جاده روستا آسفالت شد اتوبوس واحد آمد خانه بهداشت آمد تلفن گاز آمد مردم بیدار شدند نانوایی آمد دیگر ن با بچه ای که در شکم داشتند کنار تنور نان نمی پختند ماشین شخصی آمد تلفن همراه اینترنت نهر های آب سیمانی شدطرح هادی آمدزندگی راحت شد دیگر هرکس شخصیت داشت وآن را انقلاب آورد

قدرش را بدانید مواظبش باشید نعمتی که خداوند آن را به شما ارزانی داده آگر ندانید این را از شما خواهد گرفت ولی اینطور هم نیست چون ما اهل کوفه نیستیم علی تنها بماند مگر امت بمیرد علی تنها بماند

 


جاده علی پنجه سی

 

این جاده که از ۳۰۰ متری علی پنجه سی می گذرد توسط صدا وسیمای مرکز ارومیه آسفالت شد به

تاریخ ۳۰/۸/۹۰ ورسیدن به علی پنجه سی با وسائط حمل ونقل آسان گردیداگر وقت کردید سری بزنید

واز آب گوارای چشمه های علی پنجه سی بنوشید و چای نوشیدنی درست کنید وگشتی در علی پنجه سی بزنید و این جاده محلی مناسب برای ورزش اسکیت دوچرخه سواری  مو تور سواری و آموزش ماشین گردید.

 

 ایوان صخره ای معروف به علی پنجه سی

                                                                    با تشکر الیاس


انهار

 

بعد از اتمام سد شهر چای ارومیه اداره آبیاری تصمیم گرفت نهرهای که از این روخانه آب را به روستاهای ارومیه می برند سیمانی کند تنها روستای که دونهر داشت الیاس اباد بود زمینهای  کشاورزری الیا س آباد به اندازه ای زیاد است که زمینهای این روستا با روستاهای گلمانخانه- کردلر- قلیلو - دارغالو-آسایش- مشک آباد -مراجول - بوراشان- جارچلو-و کچه باش هم مرز است به همین خاطر این روستا تنها روستای است که دو نهر سیمانی دارد که میراب این نهر ها هم از همین روستا تعیین می شود نهر واقعا تحولات چشمگیری داشته اند تمام باغات انگور در این مسیر با این دو نهر ابیاری می شوند واکثریت کشاورزان باغات خود را تبدیل به باغ ایستاده می کنند ومحصول خوبی برمی دارند وزمین های در مسیر این نهر ها گران شده است وویلا سازی در این باغات چمشگیر است.

 


رهبر عزیزم دوستت دارم ای علی زمان دوستت دارم حاضرم جان شیرینم رافدای تو بکنم ای سیرت زیبا دوست دارم

خدایا شکرت در زمانی زندگی می کنم که شخصی رهبر کشورم است علی وار زندگی می کند علی وار حرف میزند ای جوانان عزیز بخدا قدر رهبرتان را بدانید قدر شهدا را بدانید هر گونه ناراحتی داشتید به شهدا بگوئید

خوش به حالتان در دوره ای زندگی می کنید که چنین رهبری دارید سرتان را بالا بگیرید وبه آن افتخار کنید به سردمداران منطقه نگاه کنید چگونه سر سپردگی میکنند انسانهای بی گناه را میکشند به خاطر خوش خدمتی به آمریکای جنایتکار . قدرشان را بدانید قبل از آنکه از دستتان برود

رهبری که همیشه به فکر ملت خود است همه را دوست دارد با همه یکسان برخورد میکند بدانید اگاه باشید کسانی که رهبری را قبول ندارند همان هایی هستند که علی را قبول نداشتند منظور من خدایی نکرده اهل سنت نیست خیلی از شیعیان هستند دوستدار ولایت فقیه نیستند خیلی از برادران اهل سنت دوستدار ولایت فقیه هستندما هم در این دوران آزمایش می شویم کسانی سربلند هستند زیر چتر ولایت و رهبری هستند حاضرند جان شیرین خود را فدای ولایت و رهبری نمایند یاران امام جسین ع از قشری ومذهبی بودند ولی خیلی ها از قافله عقب ماندند

 


قوجالیق

امان الله بو دنیانین جفاسی            بوکر الف قدیم دال اولار بیر گون

نینرم بودنیانین مالین دولتین            قالار اوزگلر مال اولار بیر گون

 

اجل دوشگین ده سیزلدار جانیم            گیدر نظرمنن مال منالیم

گللر دوستلاریم سورشالار احوالیم              جواب ویرمز بو دلیم لال اولار بیر گون

 

بیر دییر دگینن کلمه دشهادتین                بیر دییر حاضرلاین خعلعتین

بیر دییر بابا گورخوتماین کفلتین                 هر آغزیذدا مین بیر فال اولار بیر گون

 

وقت یتشر داها سویوم داغلانی                خعلتیم بیچلر گوزوم باغلانی

صدقعلیم ترک ایلرم دنیانی                        سینم اوسته آغیر سال اولار بیر گون


توپ عربی توپ تنیس یا توپی بود که پارچه را به شکل توپ تنیس در می آوردند و با طناب محکم می بستند و به شکل توپ تنیس در می آوردند نفرات هر چقدر بودند به دو دسته تقسیم می شدند زمین بازی یک خط عمود بر زمین بود که به سه قسمت ایستگاهی تقسیم می شد ایستگاه اول که نفرات می ایستادن ایستگاه بعد که مثلا به فاصله پنجاه متر بود یک نقطه دیگر بود ایستگاه بعد به فاصله صد متر بود ایستگاه آخر بود دسته اول که قرار بود آنها با پرتاپ سکه می باختند در میدان پخش بودند باید زحمت موش
اینکه در روستای الیاس آباد مکتب خانه ای بوده یا نه حتما قبلا بوده چون بنده قبل از اینکه مدرسه نوین در این روستا افتتاح شود به یاد دارم افراد با سوادی کم و بیش بودند که از آن جمله می توان به مشهدی اصغر عبد الهی و حاج حسن هاشمی و قرآن خوانهای مثل حاج محمود حاصلی و حاج علی حاصلی یاد برد که به غیر از حاج علی حاصلی همه فوت کردند ولی از میان آنها می توان به مشهدی اصغر عبد الهی اشاره کرد که سواد نوشتاری خوبی داشت که یک دوره هم کدخدای روستا بود ه در اوایل چهل

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

:) علوم تربیتی