محل تبلیغات شما
وقتی پاییز از راه می رسید کم کم کارهای کشاورزی به پایان می رسید بزرگترها کم کم وسط روستا جمع می شدند آتش درست میکردند واز کارهای که ان سال انجام داده بودند صحبت می کردند وقتی هوا خوب می شد کم کم وسایل نخ ریسی به میدان می آمد شروع به نخ ریسی با پشم گوسفندان می کردند با آن به خانواده پیراهن - کلاه - جوراب -زیر شلوار پشمی می بافتند با موی بز هم طناب گونی می بافتند با چوب های که از درخت بید تبریزی گرفته بودند سبد برای میوه سبد برای طویله سبد برای آوردن کاه سبد برای آوردن توتون از مزرعه درست می کردند پاییز که می شد دید وبازدید ها زیاد می شد خوردن کشمش گردوبادام تخمه حلوای سنتی در خانه ها بعد از شام از مهمان ها پذیرایی می شد وقتی پاییز می شد عروسی ها شروع می شد به غیر پاییز فصل های دیگر اصلا عروسی نمی شد چون همه سخت مشغول کار می شدند قبلا هم که برنامه ریزی شده بود آنهایی که به زیارت امام رضا (ع) می رفتند دسته جمعی قول قرار هایشان را به پاییز می گذاشتند همه آنها از مردم حلالیت می طلبیدند صبح شروع به حرکت از خانه به شهر می کردند ماشین که نبود یک نفر با صدادی بلند شعر می گفت همه صلوات می فرستادند وتا فاصله یک کیلومتری روستا بدرقه می کردند

                                    

زمستا ن های دوران طاغوت

خاطرات من از الیاس آباد

نقبی به گذشته وحال

کم ,پاییز ,سبد ,ها ,بودند ,هم ,می شد ,می کردند ,سبد برای ,کم کم ,پاییز می

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

سراج الدین بناگر