می گرفت دسترنج مردم را ارباب می برد گا ها" زمستانها را با بی پولی مردها می گذراندند غذای ما عمدتا " آش بود آن هم با سبزی های خشک شده گاهی گرسنه سر به بالین می گذاشتیم حتی قند کیلوی 2 ریال بود ولی همان دو ریال را پیدا نمی کردیم از بقالی های ایستگاه نسیه می خریدیم تا اگر در بهار کار می کردیم
پول آن را می دادیم در پاییز وزمستان نه سبزی تازه بود نه میوه تازه معمولا" میوه در تابستان در بازار بود آن هم
میوه محلی-همیشه دستانمان در زمستان ترک بر می داشت یک ریال می دادیم وازلین می خریدیم وقتی به دستانمان می مالیدیم صبح از جای ترکها خون می آمد کشور به اجنبی ها فروخته شده بود وقتی خارجی به ارومیه می آمدند اصلا" مارا آدم حساب نمی کردند در روستا چند تا متمول بود همه به آنها احترام میکردند چرا
پول داشتند آنها با استثمار همین مردم آدم شده بودند به اصطلاح خودشان - انقلاب شد روستا لوله کشی آب شد برق آمد بخاری نفتی آمد جاده روستا آسفالت شد اتوبوس واحد آمد خانه بهداشت آمد تلفن گاز آمد مردم بیدار شدند نانوایی آمد دیگر ن با بچه ای که در شکم داشتند کنار تنور نان نمی پختند ماشین شخصی آمد تلفن همراه اینترنت نهر های آب سیمانی شدطرح هادی آمدزندگی راحت شد دیگر هرکس شخصیت داشت وآن را انقلاب آورد
قدرش را بدانید مواظبش باشید نعمتی که خداوند آن را به شما ارزانی داده آگر ندانید این را از شما خواهد گرفت ولی اینطور هم نیست چون ما اهل کوفه نیستیم علی تنها بماند مگر امت بمیرد علی تنها بماند
آمد ,هم ,روستا ,مردم ,یک ,نمی ,را به ,آن هم ,بود آن ,می برد ,تنها بماند
درباره این سایت